جدال بر سر نام خلیج: اهداف و صف بندیها
على جوادى

در ماههای اخیر بار دیگر جریانات ناسیونالیست عظمت طلب تلاش کرده اند کشمکش دیگری را در جلوی صحنه سیاست قرار دهند. جدال بر سر نام خلیج. خلیج فارس یا خلیج عربی؟! گویا قرار است این بار مردم منطقه را بخاطر نام خلیج روی در هم قرار دهند. نفرت و کینه های ملی و ناسیونالیستی را مبنای تحکیم موقعیت دول و نیروهای ارتجاعی قرار دهند! گویا قرار است ما شاهد خونریزی ها و آدمکشی ها ناسیونالیستهای منطقه بر سر نام خلیج باشیم.
زمینه های تاریخی این جدال ارتجاعی چیست؟ مخاطرات احتمالی کدامند؟ صف بندیها کدامند؟ نیروهای هر سو چه اهداف سیاسی را دنبال میکنند؟ برای خنثی کردن این کشمکش چه باید کرد؟

زمینه های تاریخی
اقدام کمپانی گوگل در تغییر نام خلیج در نقشه های این کمپانی از "خلیج فارس" به "خلیج عربی" یک اقدام بدون پیشینه و سابقه نیست. قدمتی تاریخی دارد. دعوا بر سر نام خلیج در دهه های اخیر همواره اهرمی برای فشار به ناسیونالیسم رقیب و یک عرصه کشمکش برای گسترش موقعیت ناسیونالیسم عرب و قلدری ناسیونالیسم ایرانی در منطقه و حوزه خلیج بوده است. همانگونه که مساله حاکمیت "جزایر سه گانه" یک عرصه دیگر تلاقی کشمکشهای ناسیونالیستی در منطقه است. در طول این دوران هر زمان که یک نیروی ناسیونالیستی در منطقه دست بالا را پیدا کرده است، مساله "نام خلیج" و "حاکمیت جزایر سه گانه" هم به همراه آن به حاشیه رفته است. و هرگاه که مساله قدرت سیاسی فائقه منطقه و حوزه خیلج به مساله ای باز و مفتوح تبدیل شده است، دعوا بر سر نام خلیج هم شدت گرفته است. این قاعده عمومی افت و خیز این جدال تاریخی در منطقه است.
در دوران سلطنت محمد رضا شاه "مساله نام خلیج" مساله ای خاموش و فراموش شده بود. تحکیم و تقویت موقعیت ژاندارمی رژیم ایران در منطقه عملا این مساله را به حاشیه رانده و خاموش کرده بود. پس از سرنگونی دستگاه سلطنت در ایران و تغییر جغرافیای سیاسی منطقه و باز شدن مساله قدرت فائقه و هژمونیک منطقه، و با بالا گرفتن ادعاهای ناسیونالیستی دولتهای ارتجاعی عربی و مشخصا دولت عراق، دعوا بر سر نام خلیج هم مجددا به جلوی کشمکشهای منطقه رانده شد. 
اما در تمام این مدت برشورهای تبلیغاتی کمپانی ها بین المللی بر حسب آنکه به مقصد کدام کشور روانه هستند، نام خلیج عربی و یا خلیج فارس را بر خود داشته اند. آنچه بر روی بروشورهای تبلیغاتی و آگهی های تجاری کمپانیهای بین المللی ثبت شده است، انعکاس ساده منافع تجاری و حوزه صدور کالاهایشان است. مساله ساده و متاثر از منافع صرف اقتصادی است. خلیج فارس و یا خلیج عربی نامی بوده است که کالاهای تجاری بر حسب کشور مقصد خود بر بروشورهای تجاری خود ثبت کرده اند. این بار نیز اقدام گوگل از چنین منافعی پیروی میکند.

صف بندیها و موقعیت نیروهای ناسیونالیستی
اقدام گوگل یک مساله حاشیه ای در متن رقابتها و کشمکشهای منطقه ای است. نه زمینه ساز آن است و نه تاثیر جدی و تعیین کننده ای در سرنوشت این کشمکش و کلا صف بندیهای ارتجاعی دارد. اما مساله رقابت و کشمکش جنبشهای ناسیونالیستی در منطقه جدی و تعیین کننده است و متاثر از رقابتها و تخاصمات منطقه ای و جهانی در دوران حاضر است. انعکاس منافع ارتجاعی طرفین این جدال است. مساله مهمتر تاثیر این تقابلات در صحنه سیاسی هر جامعه ای است. این کشمکشها کدامند؟ به فاکتورهای متعددی باید اشاره کرد:

۱- گسترش نفوذ اسلام سیاسی و رژیم اسلامی حاکم بر ایران در منطقه یک واقعیت ارتجاعی و انکار ناپذیر چند سال اخیر است. حمله نظامی آمریکا به عراق و سقوط صدام یکی از مدعیان اصلی ناسیونالیسم عرب را از صحنه رقابت اصلی در منطقه حذف کرد. در حال حاضر رژیم اسلامی در عراق یک نیروی تعیین کننده است. در لبنان نیز رژیم اسلامی در موقعیت کم و بیش مشابهی قرار دارد. وضعیت رژیم اسلامی در افغانستان نیز چندان متفاوت نیست. کلا حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق موجب تقویت موقعیت اسلام سیاسی و حکومت اسلامی در منطقه شده است. تغییر موقعیت منطقه ای حکومت اسلامی در عین حال انعکاس وارونه تضعیف موقعیت ناسیونالیسم عرب در رقابتهای منطقه است. ناسیونالیسم عرب در حال حاضر دارای هیچ پرچم قابل اتکایی نیست. در تلاش است، اما پرچمداری ندارد. از ناصر تا صدام، شکست پشت شکست سهم این نیروی ارتجاعی منطقه بوده است. و هر بار که شکست و تحمیل عقب نشینی ها بر ناسیونالیسم عرب گسترده تر بوده است، تلاش برای جبران آن هم در حوزه مسائل حاشیه ای تر دنبال شده است. این خصلت شکست و پیروزی در صحنه های اصلی نبرد است. نبردهای آتی را به حوزه های فرعی تر سوق میدهد. به این اعتبار پیشرویهای ارتجاعی اسلامی در منطقه همراه بوده است با طرح مجدد مناقشات و مسائلی که برای دوره ای خاموش شده بودند. شدت گرفتن جدال بر "حاکمیت جزایر سه گانه" و "نام خلیج" از این حکم در شرایط کنونی تبعیت میکنند. جدالی واقعی نیستند. عمدتا تبلیغات و فشار سیاسی اند. این مناقشات تنها به مثابه ابزاری برای اعمال فشار بر رژیم اسلامی و ایجاد صفبندی جدید در قبال این نیروی "مافوق منطقه" عمل میکنند. تاکنون هیچ نیرویی ارتجاعی بر سر "نام" یک منطقه به جدال نیروی متخاصم برنخواسته است. مساله "شط العرب" یا "اروند روند" دعوایی بر سر نام نبود، بر سر بهره برداری و گسترش مرزهای آبی از جانب رژیم سلطنتی حاکم و ناسیونالیسم عظمت طلب ایران و تضعیف ادعاهای ناسیونالیسم عرب بود. همانطور که مساله اساسی جنگ ایران و عراق بر سر موقعیت ناسیونالیسم عرب در منطقه و حوزه خلیج و ادعاهای ناسیونالیسم زخم خورده عرب در فردای سقوط رژیم شاه در ایران بود.

۲- کمتر مساله و بحرانی در دوران معاصر است که مهر جدالهای جهانی را در بر خود نداشته باشد. خاورمیانه مسلما چنین استثنائی نیست. در دوران حاضر و پس از ۱۱ سپتامبر، جهان وارد کشمکش خونین دو قطب تروریستی دنياى معاصر شد. هر صفبندی و تغییر و تحولی در منطقه در عین حال متاثر از این جدال پایه ای دوران ما است. کشمکشهای جهانی وزن و سنگینی خود را بر تصادمات منطقه ای تحمیل میکنند. پیشروی و پسروی هر کدام از طرفین تخاصم در منطقه در عین حال انعکاسی جهانی و بین المللی علاوه بر تبعات منطقه ای خود دارد. جنگ اسرائیل و حزب الله و حمله اسرائیل به لبنان یک نمونه از این جدالهای معاصر است. تقابلات منطقه حوزه خیلج و جدال ناسیونالیسم در دو سوی این دو قطب نیز متاثر از این صفبندیها است. اما موقعیت نیروهای ذینفع در این تخاصم ارتجاعی ویژگی هایی به مساله میدهد که به درجاتی از اهمیت بین المللی این مساله میکاهد. یکی از این مسائل نقش و جایگاه ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در این تخاصم است. دیگری منفعت و بهره برداری حکومت اسلامی در این تقابل سه گانه: ناسیونالیسم عرب، ناسیونالیسم ایرانی و اسلامیسم و حکومت اسلامی است.

۳- ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی به لحاظ سیاسی نیرویی تمام عیار پرو غربی و تمام عیار ارتجاعی است. به لحاظ سیاسی متحد سیاسی اردوی تروریسم دولتی آمریکا و اسرائیل و متحدینشان است. ما به ازاء سیاسی و متحد دیرینه این ارتجاع جهانی است. اما مانند هر نیرو و جنبش ناسیونالیستی منافع پایه ای این جنبش در این اردو جهت سیاسی نیروهای متفاوت آن را تعیین میکند. این نیرو در جدال بر سر نام خلیج، مساله جنگ و حمله نظامی به ایران و "تجزیه ایران"، در کنار رژیم اسلامی ایستاد. این مکان و موضع سیاسی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی یک فاکتور محدود کننده در ایفای نقش فعال آمریکا و متحدینش در این جدال و یا در دامن زدن به ابعاد منطقه ای آن است. از طرف دیگر از نقطه نظر مصالح اردوی تروریسم دولتی چنانچه بالاگرفتن این جدال منجر به همسویی بیشتر نیروهای ناسیسونالیسم عظمت طلب ایرانی به قرار گرفتن در کنار رژیم اسلامی شود و یا اینکه رژیم اسلامی طرف پیروز این تخاصم ارتجاعی شود، این فاکتور نقش محدود کننده ای در دامن زدن به این جدال از سوی آمریکا و متحدینش است.
اما چرا بخشهایی از نیروهای ناسیونالیست پروغربی چنین "هزینه ای" را می پردازند؟ محاسباتشان چیست؟ واقعیت این است که پروژه ها و سیاستهای نیروهای ناسیونالیست پرو غربی در دوره اخیر تماما با شکست مواجه شده است. از حمایت مشروط از دوم خرداد گرفته تا حمایت از پروژه های رژیم چنج و رفراندم. اهرمی برای تغییر در جامعه ندارند. اگر چه تفکر ناسیونالیستی و تغییر بر مبنای حمایت از غرب یک ذهنیت سیاسی مطرح در جامعه است اما فاقد اهرمهای واقعی و زمینی تغییرند. از این رو تکیه بر شکافهایی درونی رژیم، حمایت از بخشی از رژیم در مقابل بخش دیگر، یک رکن همیشگی سیاستشان بوده است. در این دوره هم بر این تصور کودنانه اند که میتوانند با تکیه بر مانورهای بخشهایی از رژیم در وارد کردن عنصر هویتی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در حرکتهای سیاسی اش، بتوانند زمینه ای برای تحرک سیاسی در جامعه پیدا کنند. این همسویی مسلما از هر دو سو "تاکتیکی" است. اما رژیم اسلامی همانند دوران دوم خرداد برنده این معامله گری سیاسی طرفین است.

۴- آمریکا در حال حاضر در گیر جدالی همه جانبه در منطقه بمنظور مقابله و محدود کردن حوزه نفوذ و عملکرد رژیم اسلامی است. این جدال نظامی و سیاسی و اقتصادی است. اساسی ترین جدالی است که این اردوگاه در دوران اخیر با آن مواجه بوده است. شکست سیاسی در منطقه و عراق اگر به شکست نظامی در عراق اضافه شود، از نقطه نظر این نیرو فاجعه است. از این رو در جدال نیروهای ناسیونالیستی منطقه، ادعاهای ناسیونالیسم عرب به میزانی که این جدال در خدمت منفعت پایه ای این جدال بین المللی قرار گیرد، برای این نیرو حائز اهمیت است در غیر این صورت نه! واقعیت این است که "نام خلیج" عرصه واقعی و جدی در این چهارچوب برای آمریکا نیست، جایی که سرنوشت اسلام سیاسی و تفوق آن در منطقه در صدر مسائل قرار دارد، نام خلیج مساله ای حاشیه است. بعلاوه "هزینه" آن نسبت به "منفعت" آن بالا است. تا همین جا نشان داده شده است که "برنده" این جدال نه ناسیونالیسم عرب، نه ناسیونالیسم ایرانی، بلکه رژیم آدمکشان اسلامی است. کاهش ضررهای این جدال یک سیاست آمریکا در این راستا است.

۵- جمهوری اسلامی تاکنون برنده این کشمکش ارتجاعی بوده است. سیاست رژیم اسلامی در این راستا دو گانه است. از یکطرف واکنش چندانی در قبال "شاخ و شانه کشی های" ناسیونالیسم عرب در قبال نام خلیج از خود نشان نمیدهد. جایگاه چندانی برای این جدال قائل نیست. این موضعی است که جناح راست و حاکم بر حکومت اسلامی عمدتا دنبال میکند. "مشغول پیشروی در عراق اند." نام خلیج را مساله و جدالی جدی و حیاتی نمیدانند. از طرف دیگر میکوشند تلاشهای ناسیونالیسم ایرانی در این چهارچوب را در خدمت تحکیم موقعیت رژیم اسلامی و حاشیه ای کردن اپوزیسیون داخلی قرار دهند. از این رو هم "روز خلیج" را در تقویم جامعه قرار میدهند و هم فراخوان گردهمایی را توسط ارگانهای "ورزشی" خود صادر میکنند. نتایج سیاسی این جدال برای رژیم اسلامی یک مائده آسمانی است. در شرایطی که مردمی امرشان سرنگونی رژیم اسلامی است، بخشهایی از اپوزیسیون راست پروغربی را، بخشی از نیروهای مورد نظر غرب برای رژیم چنج را، در همسویی با خود به میدان کشیده اند. وارد کردن عنصر ناسیونالیسم عظمت طلب در مانورهای سیاسی رژیم اسلامی یک رکن تلاش رژیمی است که با کوهی از انزجار و نفرت مردم از حکومت و اسلام مواجه است. اسلام پدیده و عنصری سوخته است. ناسیونالیسم کماکان میتواند منشاء تحرک و تحول ارتجاعی باشد.

کمونیسم کارگری و جدال بر سر نام
واقعیت این است که جدال بر سر نام یک خلیج یک مساله حاشیه ای در سطح منطقه است. مساله واقعی تحرک ناسیونالیسم و دامن زدن به احساسات و عواطف کور ناسیونالیستی و کینه توزی و نفرت از هویت انسانی در جامعه در کشمکشهای حاضر از یک طرف و همسویی با ارتجاع اسلامی از سوی دیگر است. جوانب "داخلی" دامن زده شدن به چنین سیاستی اساسی است.
پرچمی که در این تحرکات برافراشته شده است، تماما ضد انسانی و فاشیستی است. این تحرک تقابلی آشکار با هویت انسانی و پرچم و تلاش کمونیستی طبقه کارگر است. ناسیونالیسم بدون نفرت و کینه ملی قابل توصیف نیست. هویتش در تقابل با هویت انسانی شکل گرفته است. ترجمه مادی و زمینی سیاست ناسیونالیستی خود را در گورهای دسته جمعی و پاکسازیهای قومی پیدا میکند. به لحاظ سیاسی این پرچم تخاصمی آشکار و رو در رویی با پرچم و جنبشی است که میگوید: "ما کارگران خواهان جامعه ای آزادی و برابر و مرفه" هستیم. تلاشی برای حفظ و تداوم شکل دیگری از نابرابری، استبداد و محرومیت مردم است. در شرایطی که استبداد و فقر و فلاکت و اسلام مردم را به ستوه آورده است، این جریان با پرچم فاشیستی ای به تحرک در آمده است که رو در روی هر گونه مبارزه حق طلبانه و برابری طلبانه ای است. آشکار را در خدمت و در همسویی با رژیم اسلامی است. پیامش به کارگری که برای حقوق معوقه، برای جلوگیری از اخراج، برای افزایش دستمزد، برای حق تشکل و اعتصاب مبارزه میکند، این است که این مبارزه مهم نیست، "نام خلیج" مهم است! پیامش به مردمی که خواهان آزادی و برابری و رفاه هستند این است که نام خلیج در خطر است، همه چیز فدای نام خلیج. این جریانات آشکارا اعلام میکنند که برای مطرح کردن خود به هر تشبث ارتجاعی دست خواهند زد. سه دهه است که رژیم اسلامی با توسل به اسلام کشته و اعدام کرده است. هدف این جریانات قرار دادن عنصر ناسیونالیسم به جای هویت و سیاست شکست خورده اسلام است. واپسگرایی و ارتجاعی که این تحرک به آن دامن میزند به اندازه اسلام در تحولات آتی مخرب و ضد انسانی است.
کمونیسم کارگری باید در تبلیغات خویش هر چه بیشتر طبقه کارگر، توده مردم و افکار عمومی را با جوانب مختلف این تحرکات ارتجاعی و ناسیونالیستی آشنا کند. مبارزه ای همه جانبه با افکار و آراء ناسیونالیستی و عظمت طلبانه، افشاء و نشان دادن ماهیت تحرکات ناسیونالیستی در سطح جامعه و منطقه یک رکن سیاست ماست.
مردم عواقب عوامفریبی ها و بند و بستهای ارتجاعی جریانات و شخصیتهای ملی – اسلامی با جریان اسلامی حاکم را دیده اند. مردم افتضاح سیاستهای توده ایستی که منجر به همکاری و همسویی با رژیم اسلامی میشد را فراموش نکرده اند. کمونیسم کارگری باید تضمین کند که همان مضحکه و همان عواقب این بار با پرچم ناسیونالیسم و تحت لوای "نام خلیج" تکرار نشود.
روند اوضاع سیاسی درس تلخی به جریاناتی خواهد داد که پرچم سازش و همسویی با رژیم اسلامی را بلند کرده اند. این جریانات تا همین جا بازنده اند. کمونیسم کارگری این آینده را تضمین خواهد کرد. *